ایران سرزمینی است که درهر زمانی و در هر نقطه از آن هزاران انسان دانشمند و اندیشمند پا به عرصه وجود گذاشتهاند که هر کدام از آنها در جای خودشان و در مرتبهای که قرار دارند، چون نگینی برتارک علم و اندیشه جهان میدرخشند؛ حال این دانشمند میخواهد برای قرن معاصر باشد و یا اینکه برای چند قرن قبل از این باشد، فرقی نمیکند. مهم این است که برای ما ایرانیان مسلمان مایه کمال و افتخار است و در جای خود به همگان گوشزد میکند که خاک این دیار، خاکی پر برکت است و دانشمندان و عالمان بزرگی از آن به جهانیان معرفی شدهاند.
بیشک هر کس به یاد فلسفه میافتد در کنار نامهایی چون ابن سینا، اولین اسمی که به ذهنش خطور میکند، نام ملاصدرا یا همان صدرالمتالهین است، همان فیلسوف بزرگ اسلامی و شیعی که امروز پنجشنبه سالروز بزرگداشت اوست. پس به همین بهانه سطوری چند در باب شخصیت بزرگ ایشان به رشته تحریر در میآوریم؛
محمد بن ابراهیم شیرازی ملقب به صدرالدین و معروف به ملاصدرا یا همان صدرالمتالهین در سال 980 هـ-ق در شهر شیراز متولد شد. پدرش، ابراهیم بن یحیی قوامی که از وزرای دولت صفوی و مردی صاحب نفوذ بود و از ثروت و مکنت فراوانی برخوردار بود، در تربیت و رشد تنها فرزند پسرش اهتمام تامی از خود نشان داد؛ چنانچه بعد از مشاهده نبوغ کودک خود در فراگیری علم و دانش، در بالندگی وی تلاش فراوانی کرد و پس از مدتی کوتاه وی را به اصفهان روانه ساخت؛ چرا که شهر اصفهان در زمان صفویان مرکز علم و دانش بود و تدریس و یادگیری انواع علوم در آن شهر، شهره عام و خاص بود و البته آن طور که در نوشتاری در چند هفته پیش اشاره شد، کانون این یادگیری کسی نبود، جز شیخ بهائی که با حضورش به این شهر لطف و جلایی خاص بخشیده بود؛ آن گونه که ملاصدرای جوان علوم نقلی را نزد شیخ بهائی و علوم عقلی را نزد میرداماد تلمذ کرد و چه بسا آن طور که از قراین و شواهد بر میآید، چندی هم در نزد فیلسوف نامی، یعنی میرفندرسکی کسب علم کرده است.
هر چند در آن زمان، یعنی اواخر قرن دهم هجری، در ایران و بخصوص در شهر اصفهان علوم گوناگونی چون فقه، ادبیات عرب، ریاضی، نجوم و طب و همچنین هنرهایی چون خط، معماری و کتیبه نویسی به خاطر فضای سیاسی حاکم بر جامعه آن زمان رشد و شکوفایی داشتند، اما کلام و فلسفه جایگاه خودش را داشت. چرا که در این دوره که بیشتر دوران شکوفایی علوم عقلی است، فلسفه جایگاه ارزشمندی را در بین علوم گوناگون به خود اختصاص داده بود. البته در اینجا ذکر این نکته لازم است که پایه و اساس فلسفه، اروپایی است و فلسفه در اصل اختصاص به یونان دارد و از دیر باز تحت عنوان «دوستی حکمت و اندیشه» کاربرد داشته است.
پس مبرهن است که فیلسوف هم به معنای دوستدار حکمت و اندیشه معنی شده است. از نظر فیلسوفان، فلسفه یکی از مظاهر فرهنگی انسان است که در کنار صنعت، هنر و... جایگاه خاص خودش را دارد. اما این علوم و هنرها استقلال کاربردی دارند، درحالی که فلسفه اندیشیدن در باب کار کرد و سرانجام این علوم و هنرهاست و زمانی فلسفه معنا پیدا میکند که همراه با تعمق و اندیشیدن باشد. اما ملاصدرا که گام دروادی فلسفه و کلام گذاشته بود، به این نوع اندیشیدن و سخن گفتن معنایی خاص بخشید، یعنی فلسفه را از حالت بی روح و خشک خود که گاه توسط برخی فلاسفه در خدمت جلوهگر ساختن بسیاری امور به شکل صحیح بودند، خارج ساخت و به آن رنگ و جلایی خاص بخشید، یعنی ملاصدرا دو اندیشه متفاوت، یعنی فلسفه و عرفان را در هم آمیخت و رکنی قوی را پایهریزی کرد و آن، این بوده است که فلسفه را در عرفان ادغام کرد به شکلی که عرفان را ظرف و فلسفه را مظروف آن قرار داد، چنانچه این کار او نوعی تفسیر عرفانی از دین و فلسفه بوده است که به نوعی نام «حکمت متعالیه» به خود گرفت و این نوع اندیشیدن همراه با ذوق عرفانی در دوران بعدی، بخصوص در زمان قاجاریه توسط بزرگانی چون مرحوم ملاهادی سبزواری به اوج خودش رسید. البته ناگفته نماند که حکمت متعالیه ملاصدرا یک قرن پس از او در اروپا رواج یافت و فلاسفهای چون «هگل» پیشتاز این نوع اندیشیدن بودند، آن طور که در سایه سار این نوع اندیشه که مبدع آن ملاصدرای شیرازی بود، نوعی وحدت وجود و اعتقاد به اینکه سرآغاز و پایان تمام پدیدهها یک نقطه ثابت و ماندگار و دائمی است، پدیدار شد و این نوع اندیشیدن هنوز هم در بسیاری از مراکز علمی و دانشگاهی اروپاییان، بخصوص کشورهایی چون آلمان و انگلستان محل مجادلات، اندیشیدنها و دست یافتن به بسیاری مجهولات است، همان امری که از ذهن و فکر پویای یک ایرانی با نام ملاصدرای شیرازی تراوش یافت.
بیتردید یکی از مسائلی که درزندگی و شکل گرفتن اندیشههای جاویدان ملاصدرا نقش اساسی داشت، ترک کردن شهر اصفهان و روی آوردن به گوشهنشینی و ترک دنیاست؛ چنانچه در برخی کتب تاریخی که در باب زندگانی پر فراز و نشیب اوست، آمده که بعد ازفوت شیخ بهائی و روی کار آمدن برخی عالمان فخر فروش که به نوعی جاهلان عالم نما بودند و بعدها به دانشمندان و عالمان ظاهربین معروف شدند،
ملاصدرا آنچنان از طرف آنها تحت فشار قرار گرفت که مجبور شد از اصفهان خارج شده و به روستای کهک درسی کیلومتری شهر قم برود و مدت هفت سال - بنا به قولی پانزده سال - را در آن روستای ساکت و دور از هیاهوی مدعیان به سر برد، به صورتی که در این مدت به ظاهر خمودگی و دوری از دیگران، بهترین نتایج را عاید ملاصدرا کرد، آن طور که خود او در جایی نوشته است:
«من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعلههای آتش جهالت وگمراهی بر افروخته تر وبدحالی و نامردی فراگیرتر میشود،ناچار روی از فرزندان دنیا بر تافته و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشهای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته حالی پنهان شدم و... اما این گوشه نشینی و دور بودن از جامعه باعث شد که وی روی به ریاضت و صیانت نفس آورد. آن طور که خود میگوید: عوایدی بسیار را شامل حال او کند؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت، نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمیدانستم و رمزهایی برایم کشف شد که به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرار الهی و حقایق ربویی و ودیعههای عرشی و رمز و راز صمدی را باکمک عقل و برهان میدانستم، با شهود و عیان روشن تر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق صبح و عصرو شب و روز بر آن وزید و آن چنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست.»
اگر از شخصیت علمی و فلسفی ملاصدرا بگذریم، یکی از مسائلی که در آثار بیشمار وی جلوه گر میشود، اعتقاد راسخ داشتن به منجی آخر الزمان است و اینکه حضرت مهدی(عج) در آن زمان از جانب خداوند برای اقامه قسط و عدل ظهور خواهد کرد؛ چنانچه در بسیاری آثار گرانبهای او به صراحت آمده است که زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نیست. پس بر اساس بسیاری روایات آخرین سلسله امامت به حضرت مهدی (عج) میرسد. بر همین اساس است که ملاصدرا تصریح میکند امام زمان ما، همان حضرت مهدی (عج) میباشد که ظهورشان در آخر الزمان وعده داده شد و بنابر بعضی روایات مراد از «الذین یومنون بالغیب» بیتردید زمان غیبت و زمان ظهور و قیام آن حضرت است که به کرات در قرآن و روایات از آن خبر داده شده است.
بنابر آنچه عنوان شد ملاصدرا از افتخارات جهان تشیع است و اندیشهها و افکار بینظیرش در آثار متعددی چون «اسفار اربعه»، «شواهد الربوبیه»، «شرح اصول کافی»، «الهدایه»، «حاشیه حکمت الاشراق» و... از او به یادگار مانده است. این حکیم نامدار هفت مرتبه با پای پیاده به حج مشرف شد و سرانجام در سال 1050هـ-ق و در سن هفتاد و یک سالگی در آخرین سفر حج خود و در شهر بصره دعوت حق را لبیک گفت و در همان جا به خاک سپرده شد. هر چند به خاطر غفلت مردم و گذشت ایام در این شهر مقبرهای از او باقی نمانده است، اما اندیشههای والایش بخصوص حکمت متعالیه وی همچنان روشنگر اذهان است.